خانم کِی آلمانی بود. در کلاس زبان اسپانیایی با او آشنا شدم. یک روز که ماشین نداشت بعد کلاس به او گفتم بیا من برسانمت. هم یکم اسپانیایی تمرین کنیم هم یک دوری بزنیم. آمد نشست توی ماشین و همان اول کار، یک جاسیگاری فلزی که رویش طرح یک ماندالا داشت را از کیفش درآورد. داخلش سیگارهای باریک قهوهای رنگی داشت که دور هر کدامشان یک نخ صورتی بود. تعارف زد و گفت: اینها سوغات هند است. امتحان نمیکنی؟ گفتم: نه سیگار نمیکشم. گفت: آفرین، چه پسر خوبی و کِشمِشی خندید.
تازه با اِسْپاتیفای آشنا شده بودم و ذوق داشتم. گفتم: خانم کِی، آهنگ درخواستی لطفاً، هر آهنگی. گفت: یعنی هر آهنگی بگویم پخش میکنی؟! گفتم: بله، شما ما فرزندان تکنولوژی را دست کم گرفته اید! گفت: خیلی خوب آهنگ corazon espinado(قلب زخم خورده) را بگذار از گروه مانا و سانتانا. آهنگ را پخش کردم. جادوی راک لاتینی اتمسفر ماشین را تغییر داد و یخ بینمان را زود آب کرد. خانم کِی که پنجاه و اندی سال داشت حسابی ازین اتفاق غافلگیر شده بود. گفت :الحق که فرزند تکنولوژی هستی! صدای آهنگ را زیاد کرد و شروع کرد به پُک زدن به سیگار هندی خوش بویش که بویی شبیه به عود داشت. همینطور در اواسط خیابان بعثت مشهد بودیم که گفت: میدانی ایران را خیلی دوست دارم. مثلاً همین سیمتری رضا، بلوار ابوذر و بعثت با چنارهای سبز بلندی که دارند. یا خورشید دست و دلباز مشهد با غروب های نفسگیرش. اما حالا بعد دوازده سال دیگر خستهام. چند سال است اینجا آثار باستانی را مرمت کردهام. تاریخ این کشور را خوب میشناسم. شاید بهتر از اغلب ایرانیها. اما حالا میخواهم بروم بارسلونا. حتی آلمان، کشور خودم حالم را خوب نمیکند. گفتم: خب برو، تو که خانه داری در بارسلونا. گفت: دلم اینجا گیر است. شوهرم را چکار کنم، او آدم همینجاست.
یک سال بعد خانم کِی رفت. همان روز از صحبتهایش حس کردم بعد چندین سال حفظ و مرمت آثار باستانی در ایران، احساس میکرد باید خودش را هم مرمت کند. یک دستی بکشد به حال و احوال خودش. از حرفهایش معلوم بود که میداند اگر بنای زندگیاش را احیا نکند، ممکن است یک روزی، یک لحظهای، یک جایی، خودش آوار بشود روی سر خودش. یک هفته بعد رفتنش عکسی برایم فرستاد. ایستاده بود وسط یک بارِ دنجِ ایرلندی در بارسلونا. لبخند به لب داشت و موهای لخت جوگندمیاش ریخته بودند روی نصف صورتش. یک لیوانِ سَرپُرِ آبجو هم توی دستش بود. عکس را که دیدم ناخودآگاه لبخند زدم. به نظرم اولین فاز مرمت بنا را شروع کرده بود.