خب توی این پست قراره برم سراغ یک موضوع کلیشهای. اینکه اگر الان که ۲۸ سالمه برگردم به ۱۸ سالگی به معین اون موقع چه چیزهایی میگم. بخشی از چیزهایی که مینویسم رو از این رشتو برداشتم چون خیلی تجربهی مشترکی بود. این پست صدرا هم موجب شد یک سری ایدههایی توی ذهنم شکل بگیره که در موردش توی این پست نوشتم.
توی این ۱۰ سال اتفاقات زیادی رخ داد. درس خوندم، کار کردم، مهاجرت کردم، گریه کردم، خندیدم و…. اما بین همین اتفاقات چندتا درس خیلی خیلی مهم گرفتم که فکر میکنم الان که در چند قدمی سیسالگی هستم بد نیست یکم در موردشون بنویسم.
۱.راحتتر خودت باش
ابعادی توی وجودت هست که خیلی راحت بروزشون نمیدی. شاید چون شرایط اجتماعی و محیطیای که توش هستی بهت این قوت قلب رو نمیده که راحت اون چیزهایی که به ذهنت میرسه رو تبدیل به کلمه کنی. یا بعضی کارهایی که فکر میکنی درسته رو انجام بدی. چون میترسی اطرافیان یا جامعه قضاوتت کنن. البته در این مورد خوش شانسی چون چندتایی آدم درست و حسابی اطرافت هستن که هلت میدن تا بیشتر خودت باشی. اما از خودت تا میتونی سوال کن که «تو» چی میخوای؟ فارغ از اینکه اره و اوره و شمسی کوره چی در موردت فکر میکنن. کم کم متوجه میشی خیلی از این بروز ندادنها به خاطر دیوارهای ذهنیای بوده که خودت برای خودت ساختی. توی این پروسه، نوشتن و مکالمه با آدمها خیلی بهت کمک میکنه. تا میتونی بنویس و با آدمهای قابل اعتماد اطرافت صحبت کن.
۲.تداوم داشته باش
توی پروسهی درس خودن، کار کردن و یادگیری زبانهای جدید یا کلن هر مهارتی، چیزی که خیلی اهمیت داره تداومه نه لزومن تلاش بسیار. مهم این نیست که یک ماه روزی ۱۰ ساعت زبان بخونی و بعد هم ولش کنی. یا مثلن اگر چند روز اون وسط نتونستی با برنامه پیش بری فکر کنی دیگه فایده نداره و باید رهاش کنی. مهم اینه که هر روز بخونی و خودت رو در معرضش قرار بدی. یهو یک جایی میبینی اون مهارت رو یاد گرفتی. خیلی لازم نیست به خودت فشار بیاری. رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود و الخ…یا همون اسلولی بات شورلی اجنبیها.
۳.بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطهی خاص تو با کسی
شاید کلیشهای به نظر برسه اما به نظرم آدم نباید دنبال عشق توی آدمها بگرده. دنبال عشق در وجود خودت باش. همهی ما حامل عشق هستیم. فقط باید پیداش کنیم و پرورشش بدیم. عشقورزی رو به خاطر آدمها انجام نده. انجام بده چون قراره حال خودت رو خوب کنه. رابطه و دوستی موفق، محصول جانبی بیبهانه عاشق بودنه.
۴.لازم نیست همیشه از ابتدا اعتماد به نفس داشته باشی
اعتماد به نفس گاهی به مرور زمان ایجاد میشه. مثلن فرض کن در آشپزی ممکنه در ابتدا اعتماد به نفس نداشته باشی. این نباید موجب شه فکر کنی نمیتونی خوب آشپزی کنی. وقتی اون کار رو روش وقت بذاری و تمرین کنی، به مرور زمان اعتماد به نفس در اون کار رو هم به دست میاری. تا میتونی هم پیازداغ بسوزون و برنج شفته کن. کم کم یاد میگیری. :))
از کارهای سخت هم نترس. برو به سمتشون. اگر دوست داری انجامش بدی برو سراغش. حتی اگر کوه کندن باشه. از هیچ کاری چون میترسی نتونی انجامش بدی اجتناب نکن. اصلن چون سخته خوبه.
۵.هدف مهمه اما عادت مهمتره
عادتهای ما هستن که موجب میشن به اهدافمون برسیم. مثلن وجود هدف اینکه بخوای یک نوازندهی حرفهای بشی کافی نیست. باید این هدف رو بشکونی و به عادتهای کوچیک تبدیلش کنی. مثلن عادت تمرین هفتگی یا اجرا جلوی دوستان. همیشه به این فکر کن که چه عادتهایی تو رو به اهدافت نزدیکتر میکنن. همین طرز فکر کمک میکنه زودتر به اهدافت هم برسی.
۶.چون تقصیر تو نیست پس مسئولیتش هم با تو نیست؟
این یکی خیلی مهمه. هیچوقت بقیه آدمها رو به خاطر نقطهای که درش هستی سرزنش نکن. مثلن تربیت والدین یک نفر موجب شده اون آدم پرخاشگری بشه. آیا تقصیر خودشه که پرخاشگر شده؟ نه. آیا مسئولیت درمان و کنترل خشم با خودشه؟ بله.
۷.خیلی اتفاقها قراره اونطوری که برنامه ریختی پیش نرن
آدم وقتی جوون تره خیلی حساب کتاب میکنه که اینطوری کنم یا اونطوری کنم که فلان شه یا بهمان شه. توئه ۱۸ ساله چمیدونی قراره چند سال دیگه از مادرید سر در بیاری… همیشه فاکتور انعطاف پذیری رو توی حساب کتابهات قرار بده. در کنارش برای نقاطی که نقشهها قراره خوب پیش نره هم آماده باش.
۸.کبوتر با کبوتر باز با باز
توی رابطهی عاطفی و کار برو سراغ شریکی که شخصیتش و ارزشهاش به تو مشابهه. آدمهای خیلی متفاوت شاید در ابتدا جذاب به نظر برسن اما توی طولانی مدت جذاب نمیمونن. کسی رو انتخاب کن که در مورد مسائل اساسی باهات همسو باشه.
۹.آدمها رو یا بپذیر یا بذارشون کنار
قراره کلی آدم در مسیرت قرار بگیرن که خیلی با تو متفاوتن. سعی نکن تغییرشون بدی. انرژیت رو نگهدار برای آدمهایی که کنارشون رشد میکنی و حالت خوبه. اگر میبینی کسی از جنس تو نیست باهاش خداحافظی کن. اگر نمیشه خداحافظی کنی تا جایی که ممکنه فاصله بگیر. به قول سعدی، به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار/که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار
۱۰.سینهت رو برای اصابت دست رد آماده کن
قراره ژورنالها مقالهت رو ریجکت کنن. قراره چندتا از کراشهات دست رد به سینهت بزنن. :)) قراره برای موقعیتهای کاری و تحصیلی اقدام کنی ولی رد بشی. این بخشی از پروسه است. سعی کن باهاش راحت باشی. یاد بگیر چطور شکست بخوری و دوباره پاشی. به موقعش اتفاقهای خوب هم میافته.
۱۱.یک نسخهی مشخص برای خودت تعیین نکن
خیلی خوبه آدم به طور کلی بدونه از زندگی چی میخواد. اما بهتره این کار رو بدون درگیری زیاد با جزئیات انجام بده. مثلن ممکنه یکی بگه من فقط میخوام برنامه نویس وب بشم. چیزی که مهمتره اینه که چرا میخواد برنامهنویس وب بشه. اون تعریفی که از خودت داری رو بنا بر ارزشهات بذار. اگر کاری که میخوای انجام بدی همسو با ارزشهاته خیلی خودت رو درگیر جزئیاتش نکن. مهم این نیست که برنامه نویس وب هستی یا هوش مصنوعی. مهم اینه که اون چیزی که از کار میخوای رو بهت بده. مثلن ساختن یک سیستمی که زندگی آدمها رو آسونتر میکنه.
۱۲.تا میتونی سرمایهگذاری کن
لست بات نات لیست، تا میتونی سرمایه گذاری کن. هم روی خودت و هم با پولهات. هرچند کوچیک. هرچند کم. کتاب بخر، کلاس برو، بخون، یادبگیر. هرچی پول اضافه داری هم بیتکوین بخر. :))
پیشنهاد شنیدنی:
سلام.
وبسایت شما رو خیلی اتفاقی از Pingback همین مطلب، توی مطلب جدید صدرا پیدا کردم.
این نوشتهتون رو خیلی دوست داشتم. مخصوصاً مورد 3 و 10.
شاد و سلامت باشید. 🌱
خیلی خوب بود، مرسی=) 👌🏻
مورد ۶ و ۱۲بنظرم مهمترین بودند.
ممنون از نوشته ی خوبتون🌹🤗
برای منِ ۱۸ ساله ای که با خودم و زندگی درگیرم خوندن این حرفا آرامش بخشه. مرسی. :}
کاملن درک میکنم. خوشحالم برات مفید بوده. 🙂