از برنامه‌نویسی تا شعر

من تقریباً نصف روز را با این صفحه مواجه‌ام. کدنویسی می‌کنم و با کامپیوترها در تعاملم. با آن‌ها حرف می‌زنم تا راضی شوند کارهایی که می‌خواهم را برایم انجام دهند. بدون چون و چرا و ادا و اطوار. اگرچه گاهی متقاعد کردنشان سخت است و تا مرز مشت زدن به صفحه‌ی مانیتور پیش می‌روم، اما …

ادامه مطلب

زندگی برای کار، کار برای زندگی

داشتم نهار می‌خوردم که او هم غذایش را گذاشت توی مایکروفر و آمد خودش را رها کرد روی کاناپه‌ی روبه‌روی من. یک نگاهی به گوشی‌اش انداخت و گفت: لعنتی، هنوز چهارشنبه‌ است. عینکش را برداشت و یک دستی کشید روی سر و صورتش. حال و حوصله نداشت و چشم‌انتظار آخر هفته بود. برَدلی کوپِر هم …

ادامه مطلب

در باب احیا و مرمت زندگی

خانم کِی آلمانی بود. در کلاس زبان اسپانیایی با او آشنا شدم. یک روز که ماشین نداشت بعد کلاس به او گفتم بیا من برسانمت. هم یکم اسپانیایی تمرین کنیم هم یک دوری بزنیم. آمد نشست توی ماشین و همان اول کار، یک جاسیگاری فلزی که رویش طرح یک ماندالا داشت را از کیفش درآورد. …

ادامه مطلب

یک سوزن به خودتان بزنید، یک جوالدوز به اینستاگرام

تا به حال دقت کرده‌اید که چرا در اینستاگرام تنها کاربرانی با بیش از ۱۰ هزار دنبال‌کننده اجازه‌ی به‌اشتراک‌گذاری لینک را دارند؟پاسخ به این سوال ساده است. غالب کابران این شبکه‌ی اجتماعی زیر ۱۰ هزار نفر دنبال کننده دارند و اینستاگرام می‌خواهد که شما آن‌جا را ترک نکنید و به سایت یا شبکه‌ی اجتماعی دیگری …

ادامه مطلب